گرمای دست تو همه را آب می کند
مهتاب مست تو همه را خواب می کند
حزنی غریب منحنی صبر خویش را
در انحنای دیده ی تو قاب می کند
من حدس می زنم که بدون تو لفظ آب
در ذهن ها تداعی مرداب میکند
تصویر کردن همه ابعاد روح تو
این را که من خدا شوم ایجاب می کند
این که چقدر خیس خجالت کشیدنی
بیت مرا روانه ی گرداب می کند
- پنج شنبه
- 15
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 13:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه