• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت عباس(ماه گیسوی پریشان بلندی دارد)

1231
3


ماه گیسوی پریشان بلندی دارد
نخورد چشم ولی زلف كمندی دارد
یك بنی‌هاشم اگر عاشق روی مه اوست
راه می‌افتد و "صد قافله دل همره اوست"
دل این ماه اسیر لب خورشید شده
بیشتر از همه غرق تب خورشید شده
آب آن روز دل ماه مرا شاد نكرد
"یاد باد آن كه ز ما وقت سفر یاد نكرد"
ماه آن روز دل شعله ورش را برداشت
سینۀ سوخته و چشم ترش را برداشت
بار هفتاد و دو دل باخته بر دوشش بود
زیر سنگینی دنیا كمرش را برداشت
راه افتاد كسی كه دل دریا را برد
عشق، این توشۀ راه سفرش را برداشت  
ترك تشنگی سرخ عطش بر تن خاك
كوه شمشیر غرور پدرش را برداشت
آب در دست هبل بود ولی ابراهیم
آمد از راه دوباره تبرش را برداشت
نكند این غزل تشنه به آخر نرسد
نكند آب به لب‌های برادر نرسد
شعر هر لحظه كه از وصف تو كم می‌آورد
ماه یك جفت كبوتر به حرم می‌آورد
حرم آب و دو تا دست كبوتر مانند
این دو تا دست كه هر درد مرا درمانند
دست، این دست كه از شانه جدا خواهد شد
دو كبوتر كه در این بیت رها خواهد شد
...دشت وا می‌كند آغوش برای دستت
همۀ زندگی من به فدای دستت
دست می‌افتد و او مشك به دندان دارد
كیست این رود كه هفتاد و دو جریان دارد
آتشی می‌گذرد از دل طوفان بی‌دست
كیست این تشنه لب مشك به دندان، بی‌دست
...هیچ كس مثل تو این قدر وفادار نشد
هیچ كس بعد تو بی‌دست علمدار نشد
شاعر:رضا نیکوکار

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 5:9
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران