• دوشنبه 5 آذر 03


شعر حضرت عباس(اى لشگر حق را امیر عباس)

1818

اى لشگر حق را امیر عباس
وى در شهیدان بى نظر عباس
اى شیر حق در لیله ولادت
نام تو را فرموده شیر عباس
نوشیده در دامان پاك مادر
جام بلا را جاى شیر عباس
جان از قفس با شوق رویت آزاد
دل در خم زلفت اسیر عباس
دست تو در دست عزیز زهر
یاد آور عید غدیر عباس
در بزم خون مستانه حال كرده
با نیزه و شمشیر و تیر عباس
آزادگان آموختند از تو
این طرفه بیت دلپذیر عباس
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
اى عشق ثارالله عادت تو
وى زنده توحیداز شهادت تو
امواج خون روز نماز ایثار
سجاده سرخ عبادت تو
آزادگى تا صبح روز محشر
دارد به لب عرض ارادت تو
حسرت برد در حشر هر شهیدى
بر عزت و مجد و سعادت تو
آبى كه از كف ریختى به دری
اقرار دارد بر سیادت تو
هر جا كه عاشورا و كربلایى است
خطى است از درس رشادت تو
این بیت را باید همیشه خواندن

حتى شب جشن ولادت تو
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
تا افكند بر عارضت پدر چشم
چون باغ گل گردیده سر بسر چشم
شمس الحسینى و هماره دارد
بر عارض نورانیت قمر چشم
دست خدا، چشم خدا نهاده
گاهى به دستت بوسه گاه بر چشم
نبود عجب بر گرد گاهواره
زهرا گشاید بر رخت اگر چشم
فرداى محشر بر شفاعت حق
بر دست تو دارد پیامبر چشم
روزى كه شد دستت جدا ز پیكر
لبخند شوقت حلقه بست در چشم
گفتى چه قابل دست و سر كه عباس
تیر محبت را خریده بر چشم
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
گردون چرا روى تو را قمر گفت
باید تو را از ماه خوبتر گفت
ام البنین بالید از اینكه زهرا
در روز عاشورا تو را پسر گفت
مدح تو را پیش از شب ولادت
در داستان كربلا پدر گفت
در جبهه صفین و كربلایت
دشمن حسین و حیدرى دگر گفت
نام تو را آیا ملك بخوانم؟
یا باید اى رشك ملك بشر گفت؟
جانم فدایت باد این سخن را
تنها به تو سبط پیامبر گفت
تنها تویى آن كس كه دست و سر كرد
در پیش تیغ دشمنان سپر گفت :
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
تا ماه رویت نور گسترى كرد
خورشید رفت از تاب و، اخترى كرد
چشمت به عین الله روشنى داد
رویت ز وجه الله دلبرى كرد
كردى غلامى بر عزیز زهرا
زهرا به بالین تو مادرى كرد
تو خویش را عبد حسین خواندى
او بر تو اظهار برادرى كرد
چشم تو را نازم كه تشنگان را
با خون به جاى آب ساغرى كرد
با آنكه دست راستت جدا شد
دست چپت اعجاز حیدرى كرد
در سنگر ایثار از پیامت
هر نسل را این بیت رهبرى كرد
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
سقا و رنگ از تشنگى پریده
دریاى آبش جارى از دو دیده
تن لاله گون از خون ، جبین شكسته
لب تشنه و دست از بدن بریده
تیغ شهادت را به سر نهاده
تیر محبت را به جان خریده
جان بر كف و در اوج سرفرازى
خجلت ز اشك كودكان كشیده
دریاى اشك از چشم ما گرفته
هر قطره خون كز بازویت چكیده
از حنجر خشك تو دوست دارم
این بیت را بهتر ز صد قصیده
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
تا ماه رخ ، از خون خضاب كردى
خود را فداى آفتاب كردى
دریا ز لبهاى تو آب مى خواست
بالله تو دریا را جواب كردى
هم بحر را آتش زدى ز آهت
هم آب را از شرم ، آب كردى
روزى كه جانها بسته بود بر آب
تو تشنگى را انتخاب كردى
ناخورده آب از بین آتش و خون
بر رفتن خیمه شتاب كردى
آنقدر اشك افشاندى از گل چشم
تا مشك را غرق گلاب كردى
دستت ز تن در پاى دوست افتاد
با لشكر دشمن خطاب كردى :
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
این تیر خصم این چشم نازنینم
این فرق سر این گرز آهنینم
شاید كه گردد دیده هدیه بر دوست
باشد كه در هم بشكند جبینم
با آب نه ، با خون فرو نشیند
این شعله هاى قلب آتشینم
دستى كه بوسیده على ، حسینى است
گیرم جدا گردد ز تن من اینم
چشم مرا با خون سر ببندید
تا گریه سكینه را نبینم
گر شعله بر جان ریزد از یسارم
گر تیغ بر تن آید از یمینم
سقایى آل على است كارم
عشق حسین بن على است دینم
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
در خیمه ها فریاد آب آب است
دلها ز سوز تشنگى كباب است
هر گوشه ماهى افتاده بر خاك
یا اخترى سوزان در آفتاب است
خون جگر در دیده سكینه
اشك خجالت بر رخ رباب است
شش ماهه خاموش است و كس نداند
جان داده در گهواره یا كه خواب است
من دست و جان و چشم و سر نخواهم
تنها امیدم این دو قطره آب است
خونم بریزید آب را نریزید
بس دل كه بر یك جرعه آب ، آب است
مشى و مرام و دین و مذهب من
حمایت از اولاد بوتراب است
 و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
من تشنه جام وصال یارم
این تشنگى بر دل زند شرارم
با آنكه خیز آتش از درونم
بر لاله هاى وحى آبیارم
سر دارم و سقای اهل بیتم
گردیده این سقایى افتخارم
دستور سقایى گرفته امروز
هم دست من هم چشم اشكبارم
یا آب را در خیمه مى رسانم
یا جان به روى آب مى گذارم
اى تیغها این جسم چاك چاكم
اى تیرها این قلب داغدارم
سر تا بپا در خون اگر شوم غرق
دست از امام خویش بر ندارم
و الله ان قطعتموا یمینى
انى احامى ابدا عن دینى
دوش از سپهر دیده بى شماره
مى سوختم مى ریختم ستاره
من گریه مى كردم براى طفلان
طفلان براى طفل شیر خواره
هر كودكى با جام خالى از آب
شرح عطش مى داد با اشاره
از چشم آن باریده اشك خونین
بر گوش این لرزید گوشواره
سقا من و اصغر كند تلظى
از تشنگى در بین گاهواره
اى تیغها اى تیرها بیایید
قلب مرا سازید پاره پاره
«میثم»  بخوان در موج آتش و خون
این بیت را از قول من هماره
و الله ان قطعتموا یمینى
انی احامی ابدا عن دینی
شاعر:حاج غلامرضا سازگار

  • شنبه
  • 17
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 7:21
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران