مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته
از نـــگاه تـــری خــون چکیــد آهسته
و آب دســت بـه دامــان مــاه صحرا شـد
همین که مشک گــریبان دریــد آهسـته
نـگاه مشــک گـریـزان به خیمه ها افتاد
و آب زیـــر لــب آهــی کشــید آهســته
غبار و شیههی اسبان کمان و تیغ دغا
نســیـم، زیــر علـم، میخزید آهسـته
سـوار، خـم شد و از اسب، به زیر افتاد
بـــه روی خــــاک بـــلــا آرمــید آهسته
و در میــان هیـاهوی اسـبها، آن مرد
صدای نالهی زهرا شنید آهسته
و بـــر جنــــازهی او آفــتــاب را دیــــدم
که زیــر بار غمش می خمید، آهسته
و در جــواب شــهیدان که منتظر بودند
ســتــون خیمــهی او را کشید آهسته
شاعر:حسنعلی حاج باقری
- یکشنبه
- 18
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه