• جمعه 2 آذر 03


شعر شهادت حضرت عباس(یک شب جمعه جایتان خالی)

1450

یک شب جمعه جایتان خالی
خواب دیدم که پر درآوردم
دست در دست آسمان رفتم
کف العباس سر درآوردم
آن طرف سمت نخل ها دیدم
دسته دسته هر آن چه گنجشک است...
خسته از بال و پر زدن، تشنه
دور میدان کوچک مشک است
تشنه بودم ولی در آن لحظه
خواستم تا کمی ثواب کنم
خواستم جیک جیک آن ها را
هم نوا با صدای آب کنم
دست بردم به زیر مشک ولی
ناگهان باد و خاک و طوفان شد
ابرهای سیاه...باران...بعد...
مشک بی چاره تیر باران شد
هم زمان رعد و برق های مهیب
سوی گل های بی زبان رفتند
بعد گنجشک های آواره
پر زدند و به آسمان رفتند
سحر از جا پریدم و دیدم
سخت از روی تخت افتادم
چشم ها یم چقدر تار شدند
بال ها را به آسمان دادم
دست هایم عجیب می لرزند
ننویسم چه بر سرم آمد
فقط این را بگویم آن لحظه
خوب شد زود مادرم آمد
شاعر:مجید تال

  • یکشنبه
  • 18
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 4:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران