زیر باران دوشنبه بعداز ظهر اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد
سیبها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گردوغبار
قبلاً این صحنه را نمی دانم در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه
صفلكی چند بار خورد زمین دو قدم مانده بود تا مادر
گفت:برخیر خانه نزدیك است جان بابا بلند شو دیگر
گفت: آرام باش چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم
دست من را بگیر گریه نکن مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند با سختی یا علی گفت از زمین پاشد
پیش چشمان بی تفاوت ما ناله هایش فقط تماشا شد
صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن این صدای روضه ی کیست؟
طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه ای مشکی ست
با خودم فکر می کنم حالا کوچه ی ما چقدر تاریک است
گریه مادر دوشنبه در کوچه راستی فاطمیه نزدیک است!
شاعر: سید حمیدرضا برقعی
- یکشنبه
- 18
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 14:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه