از قحط سالِ عاطفه ميآمد، لبهاش خشک، خشکِ ترک خورده
در اجتماعِ منفعلِ بي دين، با مردمانِ پست کلک خورده
حقِ مسلّمي که نميديدند، اين کورهاي شک زدهي بيدين
آيا نه اين مدينهی بيايمان، با اهل بيت نان و نمک خورده؟!
مولايِ من ببخش ولي اي کاش، بودي و روزِ حادثه ميديدي!
در خانهی تو، پشتِ دري سوزان، بانوي خانهی تو کتک خورده!
مولاي من ببخش ولي آنروز، در پيشِ چشمهايِ همين مردم...
سيلي فقط نه صورتِ زهرايت، سيلي بهشت خورده فلک خورده!
اين امتحانِ سخت الهي را، غير از علي که بوده که سر کرده؟
راز شگفتِ شيرِ خدا اين ست، اينجا عيارِ عشق محک خورده
- یکشنبه
- 18
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
هادی محبی
چرا اسمش را ننوشتید؟ پنج شنبه 2 بهمن 1393ساعت : 06:23