• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت حضرت زهرا(ای آشناترین چه غریبانه می روی)

3257
2

 ای آشناترین چه غریبانه می روی
مخفی ز چشم شهر ز کاشانه میروی
ما که بنای دوری از هم نداشتیم
بانوی خانه بی علی از خانه می روی
آخر هم آرزو به دل زینبین ماند
گیسوی طفل را نزدی شانه، می روی
بودی کبوتر و به پرستو بدل شدی
هم زود، هم کبود از این لانه می روی
**
گر چه مرا نبردی و تنها گذاشتی
راحت شدی از آن همه دردی که داشتی
امشب که غسل دادم و شستم تن تو را
فهمیدم از چه نای نفس هم نداشتی
فهمیدم عاقبت که چرا موقع نماز
هر بار بین سجده گل لاله کاشتی
فهمیدم عاقبت که چرا پیش محرمت
یک لحظه معجر از سر خود بر نداشتی
**
غسل به زیر پیرهنت باورم نشد
زخمی که بود بر بدنت باورم نشد
دیدم هنوز هم اثر تازیانه ها
مانده به جای جایِ تنت باورم نشد
این که چه کرد ضربه مسمار با تو تا...
...امشب که خون شده کفنت باورم نشد
**
ای وای از غم تو و احوال شوهرت
یکّی دو تا که نیست جراحات پیکرت
زنده شدند خاطره ها پیش چشم من
وای از به خاک خوردن تو پیش دخترت
با ضربه ای که خورد به پهلویت عاقبت
از دست رفت غنچه نشکفته پرپرت
شاعر:علی صالحی

  • دوشنبه
  • 19
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 6:17
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران