کبوتروار می گردم به دور خانه حیدر
خوشا روزی که بنشینم به روی شانه حیدر
جدا کن راه ما را از پریشانهای در پیله
که آنان عاشق شمعند و ما پروانه حیدر
مرا از سلطنتهای شب تاریک باکی نیست
که دارم دولتی از صورت ماهانه حیدر
خبر دارم به شهر عشق می گویید آبادی!
دلم آباد شد روزی که شد ویرانهء حیدر
روانت شاد باد و یاد و نامت جاودان "فریاد!"
که شعرت پر شد از عشقت به اهل خانه حیدر
شاعر:امین نورالهی
- دوشنبه
- 19
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه