در نمی آید جلو...فاطمه می آید و حیدر نمی آیدجلو
در مرام شیعیان...تا ولی باشد که پیغمبر نمی آید جلو
دست بالا می رود...هرچه زحمت می کشد معجر نمی آید جلو
درد مادر این شده...شانه بالا می رود دختر نمی آید جلو
درد دختر این شده...وقت بازی کردنم مادر نمی آید جلو
درد زهرا و علی ست...که حسن از چارچوب در نمی آید جلو
درد اهل خانه شد...اینکه مادر دیگر از بستر نمی آید جلو
شاعر:مهدی رحیمی
- دوشنبه
- 19
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه