دلِ ما، شيفتهيِ سبزِ «بهار» است، عزيز
بي رُخاش، باغِ جنان نيز، نَزار است، عزيز!
مدتي هست كه دَم ميزني از نامِ «بهار»
نكند «طعمهيِ» گيرايِ شكار است؟ عزيز
اگر اين شائبهيِ «طعمه»، حقيقت باشد
قلبِ آن ماه، بدان! تحتِ فشار است، عزيز
حرفِ حق، تلخ نباشد مگر آن حرفي كه
بويِ باطل بدهد! گرد و غبار است، عزيز!
گيرم آن گريهيِ تو بر سرِ تابوت، به جا
به غمِ دوست، دلت نيز دچار است، عزيز!
اشك بر قامتِ رعنايِ «نِگارَت» از چيست؟
مُردهاي نيست در اين قبر! شيار است عزيز!
آن «بهاري» كه تو خواهي، همهاش پاييز است
«ابرِ» مدّ نظرت، ابرِ نَبار است، عزيز!
مردِ خدمت نكند ميل به قدرت هرگز!
«رمزِ خدمت» نكند «ايل و تبار» است؟ عزيز
نفسِ سركش، چه كم از توسنِ شيطان دارد؟
چارهيِ كار، «مهار» است! «مهار» است! عزيز
شاعر:علیرضا علی سلیمانی
- دوشنبه
- 19
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه