بابا کنار بستر مادر نشسته بود
مادر که مثل شاخه یاسی شکسته بود
مادر بجز محبت بابای بی کسم
دل از تمام عالم و آدم گسسته بود
بانو نگو که ظلم چرا بیجواب ماند
دستان من به امر خداوند بسته بود
بانو به جان دخترت از پیش من نرو
این ترجمان گریه ی یک مرد خسته بود
مردی جوان که از ستم مردمان شهر
هم پیر گشته بود و هم دلشکسته بود
مادر زلال آمده بود و کبود رفت
بابا کنار بستر مادر نشسته بود
- دوشنبه
- ۱۹
- فروردین
- ۱۳۹۲
- ساعت
- ۱۴:۳۷
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه