تا کی به تو از دور سلامی برسانم
ازتوخبری نیست برادر نگرانم
در میزند اینبار کسی...ازهیجانم
شاید که تو برگشته ای ، ای پاره جانم
یک روز به یعقوب(ع)اگرجامه رسیده
حالا به من از سوی رضا(ع) نامه رسیده
ای کاش که از تو خبری داشته باشم
در آتش عشق تو پری داشته باشم
باید به خراسان سفری داشته باشم
در راه به قم هم نظری داشته باشم
با خاطر آسوده بمان چشم به راهم
یک قافله محرم بخدا هست سپاهم!
این جادّه ها چشم به راه قدم ماست
این که نرسد قافله تا طوس، غم ماست
انگار که این خاک عراق عجم ماست
حالا که به قول پدرم، قم حرم ماست
شاید که فراموش کنم دلبر خود را
باید که بسازم حرم مادر خود را
باید نرسیدن به رضا (ع) را بپذیرم
حالا به شهادت برسم یاکه بمیرم
وقتی که پریشانم و بیمار و اسیرم
خوب است که در حجره ی خود روضه بگیرم
بایاد غم فاطمه (س) هق هق بنویسم
بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسم
با گریه ی من هیچ کسی کار ندارد
قم کار به مهمان عزادار ندارد
در کوچه دری هست که مسمار ندارد
معصومه ی (س) تو دست به دیوار ندارد
اینجا به عیادت همگی آمده باشند
آنجا به شکایت همه زخمی زده باشند
بین نظر آن همه با این همه فرق است
بین همه در پشت در و همهمه فرق است
بین اثر هلهله با زمزمه فرق است
مابین غم فاطمه با فاطمه (س) فرق است
نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست
اینجا زدن فاطمه ها (س) حرف کمی نیست.
- دوشنبه
- 19
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه