گریه گره گشای تو هفتاد و پنج روز
رفتن شده بنای تو هفتاد و پنج روز
روح الامین برای تو روضه می آورد
این خانه شد حرای تو هفتاد و پنج روز
بانوی گریه! چشم حسن هم ز دست رفت
با اشک پا به پای تو هفتاد و پنج روز
شانه به شانه با پسرت راه می روی
شد شانه اش عصای تو هفتاد و پنج روز
آبت نموده بس که تنت زخم خورده است
این آب و این غذای تو هفتاد و پنج روز
مشغول کار پیرهنی کهنه می شوی
این سهم کربلای تو هفتاد و پنج روز
شاعر:محسن حنیفی
- سه شنبه
- 20
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:11
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه