لیلای من بگو ز چه از من بریده ای؟
مجنون بهتری ز من ای جان خریده ای؟
باشد ملامت تو برایم لذیذتر
حالا بگو که از من بی دل چه دیده ای؟
بهر دو چشم مست تو گفتم غزل تو هم
از این غزل بساز برایم قصیده ای
هرشب به دوش خود بکِشی نان سائلت
حالا بگو به کوچه ی سائل رسیده ای؟
دست گدا همیشه به سویت دراز هست
اینک مگو که دست درازم ندیده ای
می دانم ای عزیز دل و روح و جان من
اینک ز غصه های مدینه خمیده ای
آقا کنار خاک بقیع کن دعا که تو
در حال گریه بر غم یاس شهیده ای
هر شب به تو ز قصه ی مسمار گفته ام
آیا ز ضرب سیلی سنگین شنیده ای
شاعر:جعفر ابوالفتحی
- سه شنبه
- 20
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه