تا کی برای آمدنت لحظه بشمرم
از اینکه غایبی ز نظر سخت دل پُرم
آقا دلم برای شما لک زده ولی
می دانم اینکه هیچ به دردت نمیخورم
می دانم اینکه لحظه به لحظه که زیستم
مردش نبوده ام سر حرفم بایستم
با اینکه آمدی سر قول و قرارمان
این بار هم ندیدمت و هی گریستم
آقا ببخش بیا که کمی بیخیال شیم (۱)
فارغ از این قضیه ی پر قیل و قال شیم
امشب شب تولد زهرای کربلاست
امشب بیا...بیا...که کمی بیخیال شیم
با این طریقه ای که زمین درد میکشد
دردی شبیه عاشق شبگرد میکشد
دختر قرار بوده بیاید، چرا زمین
هی انتظار دیدن یک مرد میکشد!؟
از شش جهت، جهان همه در جستجوی عشق
در کند و کاو بوی گل یاس...بوی عشق
تا اینکه از حوالی خورشید سوی خاک
زینب دمید و یک تنه شد آبروی عشق
بی بی سلام، آینه ها را صفا تویی
علامه ی مفسر کرببلا تویی
علم پیمبران همه در سینه ی شماست
ای بانویی که آل عبا را عبا تویی
ای بانویی که «زین ابی» درخور شماست
دنیا رهین دست کریم و پُر شماست
ما را حواله سمت شما داده اند و بس
دارالشفای حاجت ما چادر شماست
آن چادری که غارت قوم ثمود شد
بازیچه ی میان زنان یهود شد
گفتی حسین بسکه به ما سنگ میزنند
گوش و لب و سر و بدنمان کبود شد
از فرط ضربه بال و پرم فرق کرده است
بعد از تو حال و روز حرم فرق کرده است
شرمنده ام...برادر خوبم... نگاه کن
تعداد تارهای سرم فرق کرده است
با آن نگاه خسته مگو معجرم چه شد؟
آتش مزن مرا و مپرس دخترم چه شد؟
دیشب میان خواب، ربابت پرید و گفت :
شیر آمده به سینه...علی اصغرم چه شد...؟!
اصغر برای تو...غم اصغر برای من
سرها برای تو...غم معجر برای من
هرچه پسر که قافله دارد برای تو
آه...اضطراب اینهمه دختر برای من.
شاعر:نیما نجاری
- سه شنبه
- 20
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:57
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
نیما نجاری
ارسال دیدگاه