سرشک سُرخم ، به رُخ روانه
غریب و زارم ، در آشیانه
شرر کشد از ، دلم زبانه
به سینه دارم ، غم زمانه
کسی زآه ، شراره خیزم
خبر ندارد ، به جز کنیزم
کجایی ای مهدی (عج) عزیزم؟
عدو مرا کُشت ، در آشیانه
بیا بیا ای ، فروغ دیده
نظاره کن بر ، من شهیده
دلم شکسته، قدم خمیده
که مانده کوه ، غمم به شانه
تو داغ مادر ، به سینه داری
مرا بود خون ، زدیده جاری
تو را بود اشگ سوگواری
مرا زسیلی ، به رخ نشانه
مدینه غرقِ ، شرار و دود است
بیا بگو جرم من چه بود است
که عضو عضو تنم کبود است
نشانه دارد ، زتازیانه
دوای من مرگ، اجل طبیب است
تمام دردم ، غم حبیب است
علی ع غریب است ، علی ع غریب است
نشسته تنها ، کنار خانه
خزان شدم چون ، گُل بهاری
به خود به پیچم ، به آه و زاری
که دیده صیّاد ، کُشد به زاری؟
کبوتری را ، در آشیانه
نوشته بر خاکِ تربت من
فلک خورد خون ، به غربت من
به یاد اندوه و محنت من
سرشک «میثم» بود روانه
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه