ای گل حیدر چرا پریشانی
چرا نمازت را نشسته میخوانی
رو مگیر ازمن که بی کس و یارم
بعد تو افتد گره به هر کارم
دگر بی یارو یاورم
مرو ای همه باورم
(مرو فاطمه جانم)
*************
پر مکش آخر زخانه حیدر
ذکر طفلانت شده مرومادر
بغض سنگین حسن مرا کشته
اشک شاه بی کفن مرا کشته
مرو یار جوانم
بمان ای قدکمانم
(مرو فاطمه جانم)
*************
من بمیرم که پر از غم و دردی
مرگ خود را از خدا طلب کردی
خاطرات تو نمیرود از یاد
بیا و حیدر را مکن دشمن شاد
تویی آرام جانم
توی روح و روانم
(مرو فاطمه جانم)
*************
شادی روح همه اسیران خاک علی الخصوص "حاج رضا انصاریان" عزیز (صاحب سبک) صلوات.
شاعر : محمد زنجانی
- جمعه
- 8
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 10:53
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
محمد زنجانی
علی حسنی
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد
خواستی برخیزی از جا به علی خود بگو
هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد
جان من بر لب رسید از سرفه هایت جان من
خانه را جارو مزن حیدر خجالت می کشد
من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم
شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت می کشد
در میان بسترت وقتی که می آیم بمان
اینچنین زانو مزن حیدر خجالت می کشد
این علی دیگر علی خیبر و خندق که نیست
بوسه بر بازو مزن حیدر خجالت می کشد
التماس دعا شنبه 9 اسفند 1393ساعت : 13:43