• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت زهرا(س)(ای مظهــر الله تبــارک و تعالی)

2927

 ای مظهــر الله تبــارک و تعالی
در وجه خداییت خدا کرده تجلا
آباء تو پاکـان جهان زاوّلِ خلقت
ابنـاء تو بـه، از همه تا آخرِ دنیا
جز تو چه کسی دخت نبی، همسر حیدر؟
غیــر از تـو کــه دارد شــرف ام ابیها؟
'اوصاف تو زیباست، ولی از لب احمد
مـدح تــو دهـد روح، ولـی بـا دم مولا
تو وجه خدایی و عجب نیست کـه بیند
در روی تـو پیوستـه علی روی خدا را
راضیــه و مرضیــه و صدیقــه و کوثر
"زهرایی و زهرایی و زهرایی و زهرا
تـو کوثـری و ساقی تـو دسـت ولایـت
تـو جنت و یک شاخـه گلت نخلۀ طوبا
پاکـی بـه تـو نـازد که تویی مادر پاکی
تقـوی بـه تو بالد که تویـی مظهر تقوا
ماننـد تو مادر چه کسی زاده دو مریم؟
یا مثل تو مریم چه کس آورده دو عیسا؟
عیسی به دو عیسای تو نازد به سماوات
موسی به دو موسای تو دل داده ز سینا
هـم سینــۀ تـو مرکــز اســرار الهـی
"هـم دامـن تو مدرسۀ زینب کبری
بر اهـل زمیـن سایـه فکندی ز کرامت
ای خـاکِ رهـت آبــروی عـرش معلا
فـرش قـدمت وقت عبادت پرِ جبریل
سجــاده‌ات آغــوش خداونـد تعالـی
هـم سیـرت قرآنـی، در آیــۀ تطهیــر
هـم صـورت فرقانــی، در سـورۀ طاها
در محضر تو ختم رسل، خواجۀ لولاک
هم دست تو بوسیده و هم خاسته برپا
مشتاقـیِ بابـا شــده رو، تا تو کنی رو
سرو قـد احمـد شـده تا، دیده تو را تا
گردیــد علـی محـو تماشـای خداوند
هـر جـا گل رخسـار تو را کـرد تماشا
والله چه نیکوست چه نیکوست چه نیکو
آن خالــق یکتــا را ایــن بنــده یکتا
آن احمد مرسـل را، این دخـت گرامی
آن شــاه ولایــت را، ایــن همسر والا
آن لؤلـؤ و مرجان را، ایـن سورۀ مریم
آن مصحـف داور را، ایـن کوثـرِ زیبـا
بــر پایــۀ مدحـت نرســد تـا ابدالدهر
هـر چنـد سخـن سرکشــد از بام ثریـا
ای بانــوی عالــم چـه به روز تو گذشته
کین گونه کنی در دلِ شب، مرگ، تمنا؟
تشییـع تــو و دفـن تـو و قبر تو مخفی
زین هر سه بود غربت یـک عمر تو پیدا
'موی تو سفید از غم هجران پیمبر
روی تــو کبــود از اثــرِ سیلــیِ اعـدا
این غم به که گویم به که گویم به که گویم
یک شهر پر از دشمن و یک فاطمه تنها
در خانـه تـو را گریه به بابا شده ممنوع
جــا دارد اگــر گریــه کنـد بهر تو بابا
حق تـو و حق علی این شـد که بگویید
او درد دل خویش به چاه و تو به صحرا
گویی بدن ختم رسل روی زمین بود
امـت پـی آزار تــو گشتنــد مهیــا
بودی تو عزادار و بـرایت عـوض گل
آورد عــدو هیــزم، از بهــر تسـلا
از مرکـز قـرآن عــوض نور فضیلت
دیدنـد خلایـق کـه رود دود به بالا
این دود سرآورده بـرون از دل «میثم »
چون ناله که خیزد به فلک از دل مولا

  • چهارشنبه
  • 21
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 8:19
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران