هنگامی که حضرت فاطمه (ع) به خود آمد، دید علی(ع) را به جانب مسجد برده اند وجای درنگ نیست. جان علی در معرض خطر واقع شده و باید از او دفاع کرد لذا با تن خسته و پهلوی شکسته از خانه بیرون آمد و به اتفاق گروهی از زنان بنی هاشم روانه مسجد شد. دید علی(ع) را بازداشت نموده اند. رو به مردم کرد و فرمود: دست از پسر عمویم بردارید و گرنه به درگاه خدا ناله می کنم و بر شما نفرین می نمایم.
سپس رو به ابوبکر کرد و فرمود: تصمیم داری همسرم را به قتل برسانی و کودکانم را یتیم نمایی؟ اگر او را رها نسازی موهایم را پریشان می کنم و بر سر قبر پدرم نزد پدرم استغاثه می نمایم.
سپس رو به ابوبکر کرد و فرمود: تصمیم داری همسرم را به قتل برسانی و کودکانم را یتیم نمایِ؟ اگر او را رها نسازی موهایم را پریشان می کنم و بر سر قبر پدرم نزد خدا استغاثه می نمایم.
این را بگفت و دست حسن و حسین(ع) را گرفت و به سوی قبر رسول خدا حرکت نمود. تصمیم داشت به جمعیت نفرین کند و به وسیلة ناله های جان گدازش دستگاه ظلم و ستم را واژگون نماید. حضرت علی دید اوضاع خطرناکی به وجود آمده و به هیچ قسمی ممکن نیست فاطمه(ع) از تصمیمش منصرف گردد. به سلمان فارسی فرمود: دفتر پیغمبر را دریاب و از نفرین منصرفش ساز.
سلمان خدمت حضرت زهرا(ع) رسید و عرض کرد: ای دختر پیغمبر! پدرت برای جهانیان رحمت بود از نفرین منصرف شو. فرمود: ای سلمان! بگذار تا داد خودم را از این بیدادگران بگیرم. عرض کرد: ای دختر پیغمبر! علی مرا خدمت شما فرستاده و امر کرده که به منزل برگردید. فاطمه(ع) وقتی امر علی(ع) را شنید فرمود: چون او دستور داده اطاعت می کنم و شکیبایی را پیشه می سازم.
گریزی به کربلا
چنین مادری، دختری بسان زینب تربیت می کند که در طول مدت اسارت، پیام آور عاشورا و حافظ ارزش های حماسه کربلا است. او نیز بارها با نفرین و خروش خویش خفتگان را بیدار و توطئه ها را خنثی نمود؛ دختر شایسته زهرا و علی، بعد از حمد و سپاس خداوند، به مردم کوفه می فرماید: «ای نیرنگ بازان و بی وفایان! بر ما می گریید؟! هرگز اشکتان خشک نشود و ناله تان آرام نگیرد، که شما مانند زنی هستید که رشته های خود را پس از تابیدن پنبه می کرد! شما هم ایمانتان را وسیله زندگی و مکر و فریب قرار داده اید، و ارزشی برایش قائم نیستید.....
آیا گریه و شیوه می کنید؟ آری، به خدا قسم زیاد بگریید و کم بخندید؛ زیرا عار و ننگی در زندگی مرتکب شدید که همة ننگ های روزگار و جوامع بشری را پوشایند و هرگز نمی توانید آن را بشویید!...
مردم با این سخنان در بهت فرو رفته و انشگت حسرت به دندان می گزیدند و اشک می ریختند و می گریستند.
منبع: كتاب آتش در حرم
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 14:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه