عباس از امیرمومنان علی(ع) پرسید:
چرا عمر از قنفذ، مالیات نگرفت، همان گونه که از دیگران می گرفت؟
حضرت علی(ع) به اطراف خود نگاه کرد، وقطرات اشک از چشمانش سرازیر شد و فرمود:
«برای این که از ضربتی که قنفذ با تازیانه به فاطمه(ع) زده بود تشکر نماید! فاطمه(ع) وقتی که از دنیا رفت اثر آن تازیانه، مثل بازوبند در بازویش مانده بود.»[1]
دست من بوسید پیغمبر که این دست خداست
قنفذ از آن بست بازوبند بر بازوی من!
(روح ما بین دو پهلو) چون مرا فرموده بود
خصم دین بشکست از ضرب لگد، پهلوی من!
گریزی به کربلا
عمر به خاطر این ضربه، قنفذ را مورد تفقد قرار داد، من نمی دانم چگونه توانستند از شمر بن ذی الجوشن تشکر کنند، آن زمانی که روی بدن مطهر ابی عبدالله نشست و خنجر کشید و سر حضرت را از قفا برید و بالای نیزه زد.
انا لله و انا الیه راجعون
دشمنت کشت، ولی نور تو خاموش نگشت
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
[1] - ترجمه بیت الاحزان، ص 157.
منبع: كتاب آتش در حرم
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 14:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه