روزی ام سلمه به عیادت فاطمه(ع) آمد و عرض کرد: ای دختر رسول خدا(ص) شب رسول خدا(ص) با این بیماری چگونه به صبح آوردی؟
فاطمه(ع) فرمود: صبح کردم در حالی که خود را بین دو اندوه جانکاه می نگرم:
1- جگرم از داغ فراق پدر یک پارچه خون شده است.
2- دلم بر ظلمی که به وصی رسول خدا(ص) شده، شعله ور گردیده است، خلافت شوهرم غضب شده و بر خلاف دستور خدا و رسول، امامت را از او گرفتند؛ زیرا از علی(ع) کینه داشتند، چرا که او پدرانشان را در جنگ های بدر و احد کشته و به درک واصل کرده بود.[1]
گریزی به کربلا
اما «لا یوم کیومک یا ابا عبدالله» مصیبت تو چنان عظیم بود که زمین و آسمان، جن و فرشتگان و ماه و خورشید و پرندگان گریه کرده و عزادار شدند، اندوه تو چنان بزرگ است که امام زمان(عج) در غم جانگاه تو ندبه می کند:
سلام بر تو، ای مولای من! سلام کسی که قلبش از مصیبت تو جریحه دار و اشکش به هنگام یاد تو جاری است. سلام کسی که (در غم عزای تو) مصیبت زده و اندوهگین و سرگشته و بیچاره گشته است. سلام کسی که اگر با تو در کربلا می بود با جانش، از تو در مقابل تیزی شمشیرها محافظت می نمود، و نیمه جان ناقابلش را برای حفظ تو به چنگال مرگ می بخشید، و در پیشگاهت جهاد می کرد....
پس اگرروزگاران مرا به تاخیر انداختند، و تقدیر الهی مرا از یاری او باز داشت، و نبودم تا با آنان که با تو جنگیدند بجنگم، و با انان که به دشمنی تو برخاستند، به دشمنی برخیزم؛ (در عوض) هر صبح و شام بر تو ندبه و زاری می کنم و بر تو به جای اشک، خون گریه می نمایم، تا آن زمان که در اثر سوز جان فرسای مصیبت و غصه جانکاه و اندوه فراوان، جان سپارم.[2]
[1] - بحارالانوار، ج 43، ص 156.
[2] - زیارت ناحیه ی مقدسه، ص 35
منبع: كتاب آتش در حرم
- چهارشنبه
- 21
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه