شکسته از غم این روزگار می آیم
پر از تلاطم غم ،بیقرار می آیم
به پا بوسی دریا ،به محضر خورشید
شبیه قطره ،شبیه غبار می آیم
شهود اشک و تماشای آه و آیینه ست
به شوق رؤیت این جلوه زار می آیم
چقدر تشنه ی صبح زیارتش هستم
چهل شب است که من روزه دار می آیم
دوباره جمعه ی سردی گذشت اما باز
و با حقیقت تلخی کنار می آیم
آقاجان امشب شب آخر مجلس فاطمیه ی ماست، تو را به مظلومی علی خانه نشین قسمت میدم که به مجلس ما یه سری بزنی.
طبق وصیت حضرت فاطمه امیر المومنین با چند نفر از اصحاب خاص خود شبانه حضرت زهرا را دفن کردند امیر المومنین برای اینکه قبر حضرت فاطمه مخفی بماند با دست مبارکشان صورت چهل قبر را در بقیع درست کردند، صبح فردا دشمنان از دفن حضرت مطلع گشتند، ابوبکر گفت تا افراد مطمئنی بروند و این قبرها را بشکافند و قبر حضرت را بیابند و بر او نماز بخوانند، تا این خبر به علی رسید دستور داد تا پیراهن زردی را که در روزهای سخت می پوشید بیاورند، پیراهن را پوشید ذوالفقار را در دست گرفت و در حالیکه خشمگین بود و چشمهایش سرخ و رگهای گردنش پر از خون شده بود وارد قبرستان بقیع شد .مردم گفتند :این علی ابن ابی طالب است که می آید در حالیکه سوگند یاد کرده که اگر یک سنگ از این قبرها جابجا شود تمام شما را خواهد کشت، در این هنگام غاصب دوم که با جمعی از اصحابش حاضر بودند جلو آمد و گفت :ای ابو الحسن !این چه کاریست که انجام داده ای ؟سوگند به خدا که قبر زهرا را نبش میکنیم و بر او نماز میگذاریم .
حضرت علی که ناراحت و خشمگین بودند دست بر دامن غاصب دوم برد و آن را پیچید و به زمین کشید غاصب دوم به زمین خورد .حضرت خطاب به او فرمود :ای پسر سودای حبشیه !من از حق خود گذشتم از بیم اینکه مردم از دین خارج گردند اما در مورد قبر فاطمه سوگند به خدایی که جانم دردست اوست اگر چنین کنید زمین را از خون شما سیراب خواهم کرد ،پس آنان هراسان شدند و پا به فرار گذاشتند، ابوبکر که این وضع را مشاهده نمود واسطه شد و به حضور امیر المومنین رسید و گفت :تو را به حق رسول خدا و به حق آن کسی که بالای عرش است سوگند میدهم که غاصب دوم را رها کن ما چیزی که شما نپسندید انجام نمیدهیم، آنگاه حضرت او را رها کرد ند و آنها هم از فکر نبش قبر منصرف شدند و قبرستان را ترک کردند .بحار-ط كمپانی،ج8،ص240
- پنج شنبه
- 22
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه