آقا جان یابن الحسن سرت سلامت، آقا آخه امشب شب روضه ی عموی نشکفته ی سادات حضرت محسن ابن علی است آقا جان یه سری به این محفل بی ریا ما بزن آقا جان ، شما که جریان به آتش کشیدن خانه جدت امیر المومنین جلوی چشماتونه و مطمئناً این ماجرای دردناک را دیدید برای ما روضه خون باشید، آقا جان معذرت میخوام که اینجور میگم اما اگر امشب، امشب این را نگم و این شعر را نخونم نمیدونم کی باید بخونم.
آن فرقه که زهرای جوان را کشتند
ناموس خدای مهربان را کشتند
افسوس که با کشتن محسن پسرش
یا صاحب الزمان معذرت میخوام آقا جان انشاءالله لال بشم که بخوام دروغ بگم ولی:
افسوس که با کشتن محسن پسرش
یک سوم سادات جهان را کشتند
یا زهرا یا زهرا
در کتاب ارشاد القلوب نقل شده است که فاطمه فرمود:" هیزم بسیار به در خانه ما آوردند تا خانه و اهلش را بسوزانند من پشت در ایستاده بودم و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش سوگند میدادم که دست از ما بردارند و ما را یاری نمایند، عُمر تازیانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ابوبکر گرفت و با آن بر بازویم زد و اثر آن چون رگه های بازوبند در بازویم باقی ماند آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشارداد در این هنگام به صورت بر زمین افتادم در حالیکه فرزندی در رحم داشتم، آتش زبانه میکشید و صورتم را میسوزاند او با دستش مرا میزد گوشواره ام قطع و پراکنده شد، درد مخاض مرا فرا گرفت، محسنم بیگناه سقط و کشته شد." اما اگر اینجا در خونه امیر المومنین را این بیحیاها به آتش نمیکشیدند کربلا دیگه کسی جرات نمیکرد خیمه های اهل بیت امام حسین را به آتش بکشد.
بابا موهای مادر ،میون شعله سوخته
پهلوی مادرو میخ، انگار به دیوار دوخته
بابا ببین که مادر ،خورده زمین پشت در
پاشیده روی دیوار ،خون از پهلوی مادر
وقتی مادر راه میره، بابا نگاه کن ببین
کنار پای مادر، خون میچکه رو زمین
صدای آه مادر ،میون آتش و دوده
گمون کنم برای ،پهلو شکستنش بوده
یه عمره تو مدینه، بابا خونه نشینی
آخه مادر چرا گفت، یا فضه خذینی
اینجوری که میخ تو ی،پهلوی مادر خورده
گمون کنم که بابا ،دیگه داداشم مرده
زینب دلش میسوزه ،بابا اشکات رو پاک کن
دور از چشای مادر ، داداش محسن رو خاک کن
- پنج شنبه
- 22
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 6:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه