دیدم غمت ای مادر ای کاش نمی دیدم
تنها تو به پشت در ای کاش نمی دیدم
وقتی که درخانه با ضرب لگد وا شد
تو بودی و یک لشگر ای کاش نمی دیدم
دیدم که در آن غوغا در پشت در خانه
شد محسن تو پرپر ای کاش نمی دیدم
وقتی که زد آن ملعون سیلی به رخت دیدم
خون می چکد از معجر ای کاش نمی دیدم
ای وای چه بی رحمند آنان كه به هم بستند
دستان یل خیبر ای کاش نمی دیدم
آن لحظه که زد قنفذ بر بازوی تو دیدم
فریاد زدی حیدر ای کاش نمی دیدم
آن شب که تو را شستند تا جسم تو بابا دید
می زد به فغان بر سر ای کاش نمی دیدم
ای وای خودم دیدم از چوبه ی تابوتت
جاری شده خون تر ای کاش نمی دیدم
شاعر:مجتبی رب دوست مطلق
- سه شنبه
- 17
- بهمن
- 1391
- ساعت
- 14:8
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه