• جمعه 2 آذر 03


متن روضه خوانی حضرت زهرا(س)(در میان كوچه و گرد و غبار)

55322
131

در میان كوچه و گرد و غبار
مادری بود و دل او غصه دار
دشمنی پاشید بر زخمش نمك
خواست تا گیرد از او برگ فدك
اینهارو امام حسن میگه ،سیدا،بچه یتیمای فاطمه
دست من در دست مادر بود و بس
مرغ جانم بود آزاد از قفس
كنایه فهم ها
ناگهان بر مادرم سیلی زدند
امشب هركی یتیم فاطمه است،داد بزنه،كسی نمی خواد،آستینش و تو دهنش كنه،نالش و خفه كنه،
ناگهان بر مادرم سیلی زدند
یاس را رنگی چنان نیلی زدند
مادرو خشمش خدا داند چه شد
گوشه ی چشمش خدا داند چه شد
فقط همینقدر بگم،اینقدر محكم زد،كه بی بی تا آخر عمر،روشو از علی می گرفت
آری آن دم در میان كوچه ها
دست من از دست مادر شد جدا
شد میان كوچه روی او كبود
چشم های او سیاهی رفته بود
دیدید تا حالا،این نابیناها وقتی می خوان، چیزی رو پیدا كنند،دست می كشن دنبالش
چشم او از ضربه ی دشمن ندید
بهر پیدا كردنم دست می كشید
حسن مادر جان،تو رو كه نزد پسرم،مادر نكنه بلایی به سرت اُمده باشه
آمد آنجا در تلاطم خشم من
سیل اشكی جمع شد در چشم من
می كشیدم دامن آن اهرمن
چی می خواد بگه امام حسن علیه السلام
می كشیدم دامن آن اهرمن
جان پیغمبر دگر بر او مزن
امام حسن علیه السلام می گه،دستم تو دست مادرم بود،قباله ی فدك رو گرفته بودیم،راهی خونه بودیم،تو كوچه ها راه می رفتم و خوش بودم،مادرم حق شو گرفته،یهو دیدم یه سایه ی سیاهی روبروی مادرم ایستاد،فاطمه قباله فدك و بده به من،مادرم گفت :نمی دم،حق منه،یه قدم جلو اُمد،مادرم عقب عقب می رفت،تا اینكه پشت مادرم به دیوار خورد،دیگه نمی گم چی شد، فقط همین قدر بگم یه وقت حسن نگاه كرد، دید مادر رو زمین اُفتاده،شاید اونجا نشست بالا سر مادر،گوشه ی نقاب مادر و كنار زد،صدا زد وای مادر چرا صورتت این رنگی شده،نشست آروم با دستای كوچیكش،خاكای چادر مادر رو پاك كرد،هی می گه مادر حسن قربونت بشه،پاشو بریم مادر،اُمدن سمت خونه،حسن عصای دست زهراست،همچین كه دم در خونه رسیدن،شاید بی بی گفت:حسن جان صبر كن مادر جان كارِت دارم ،با چشمای گریون یه نگاه به مادر كرد،بله مادر،مادر با گوشه ی چادر اشكای حسن و پاك كرد،حسن جان نكنه ماجرا رو برا بابات علی تعریف كنی،بابات به اندازه كافی غصه تو دلش داره.شاید امشب زینب سلام الله علیها،معجرش و كوشه ی حیات به دهنش گرفته بود،آروم آروم گریه می كنه، ناله هاشو خفه می كنه،حسن یه گوشه زانوی غم بغل گرفته،حیسن یه گوشه،علی تك و تنها ایستاده،یه بدن لاغرو نحیف و كفن كرده،بندای كفن و بست،گفت بچه ها هر كی می خواد آخرین خداحافظی رو با مادر كنه،بیاد،زینب خودشو به كفن مادر آویزان كرده،حسن صورت رو سینه مادر گذاشته،حسین صورت كف پای مادر،یه وقت امیر المومنین علیه السلام می گه دیدم بندای كفن باز شد،دستای زهرام بیرون اُمد ،بچه هارو به بغل گرفت،از آسمون ندا رسید، یا علی بچه هارو از كنار جنازه مادر جدا كن ،عرشیان طاقت ندارن این صحنه رو ببینند،ناله بزن یا زهرا..........
مداح:مهدی اکبری

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 7:51
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران