ای خدا مظلومم
پسـرم ای پسـرم ببین چه آمد به سرم
گشتـه از زهـر جفـا پاره پـاره جگـرم
کس نـدارد خبـر از نالــۀ آهستـه من
فاطمه آمده در حجرهی در بسته من
ای خدا مظلومم
در تـب و تـاب شـدم بـه خدا آب شدم
چهـرهام زرد شـده مثـل مهتاب شدم
دست و پا میزنم و اشک فشان از بصرم
پسـرم ای پسـرم پسـرم ای پســرم
ای خدا مظلومم
غصهها افزون است دل زارم خون است
جگـرم آب شـده قاتلـم مأمـون است
سالهــا نالــۀ غربـت ز نهــادم آمــد
ای اجــل دست نگهـدار جـوادم آمد
ای خدا مظلومم
شیعیان گریه کنند بر من و غربت مـن
بـر مـن و غـربت من، بر سرِ تربت من
پیش چشمـان جـوادم ز نفس افتـادم
او نگه کرد و من اندر بغلش جان دادم
ای خدا مظلومم
غلامرضا سازگار
- چهارشنبه
- 13
- بهمن
- 1389
- ساعت
- 18:40
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه