افسوس پس از وفات احمد از جور و جفا و ظلم بی حد
پهلوش ز ضرب بر شکستند بازوش ز تازیانه خستند
برروی چو ماه انوار او برگ گل و روی اطهر او
از کینه عدو نواخت سیلی وز سیلی کین بگشت نیلی
چه کردند با فاطمه زهرا ، که تا زنده بود گریه می کرد ؛ زنهای مدینه دیدند چند روز است زهرا بیرون نمی آید ، صدای گریه اش را نمی شنوند دیگر بقیع نمی آید ،چرا فاطمه نمی آید ، زنهای مهاجر و انصار آمدند خانه ی بی بی برای دیدن زهرا ، امّا چه زهرایی ( ذابَ لَحمَها وَجٍَثَّ جَلدَها عَلی عَظمَها ) ، گوشت بدن آب شده ، پوست روی استخوان چسبیده ،گفتند : ( یا بنت رسول الله ، کیف اصبحت ؟) فرمود : ( اصبحت والله آئسته لدنیاک ) . صبح کردم در حالی که از دنیای شما سیر و از مردان شما بیزار ، آن وقتی مه بین در و دیوار ناله کردم بدادم نرسیدید ،پهلوی مرا شکستند ، بچه ام را کشتند ،حالا وقت مرگم آمدید احوالپرسی می کنید ،زنها گریان شدند و رفتند به شوهرانشان گفتند : این فاطمه ای که ما دیدیم ، می میرد .عصری مردم با خبر شدند که زهرا از دنیا رفته است ، درب خانه جمع شدند ، ابوذر آمد ، فرمود بروید ما فعلاً جنازه را بر نمی داریم . ( فلما نامت العیون ) وقتی که چشمها بخواب رفت علی می خواهد بوصیت زهرا عمل کند ، بدن او را غسل داد . کفن کرد .1همه بگوئیم یا زهرا ...
1. گفتار وعاظ ،ج2 ،ص 34 .
- شنبه
- 24
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه