• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت زهرا(س)(ای از کرامت تو بلند اختر آفتاب)

2171



ای از کرامت تو بلند اختر آفتاب
وز ذره در حضور تو کوچکتر آفتاب
خود در حجاب نوری و از شرم چادرت
پوشد درون آتش دل، منظر آفتاب
پیوسته در قلمرو قدر و جلال توست
هر جا کند عبور و برآرد سر آفتاب
گر بنگرد به حُسن تو در چادر خیال
بر سر کشد ز شرم رخت معجر آفتاب
نسل تو اختران سپهرند در زمین
مامت بود قمر، پدر و شوهر آفتاب
هر صبح چون عبور کند از مدینه ات
خواند به احترام، تو را مادر آفتاب
بر خاک راه زائرت، ای دختر رسول
گسترده فرش نور به هر معبر آفتاب
با ذره های نور خود از بام آسمان
ریزد به قبر گمشده ات اختر آفتاب
بالاتر است فضّه ات از اینکه دم به دم
سازد نثار مقدم او گوهر آفتاب
بالله قسم رواست فشاند ز بام چرخ
بر فرق دشمنان شما آذر آفتاب
آرد طواف تا به حریم مقدّست
دارد ز نور این همه بال و پر آفتاب
فخرّیه می کند به تمام ستارگان
گر رخ نهد به خاک ره قنبر آفتاب
سر تا به پاست زیور و خواهد هنوز هم
از طلعت بلال درت زیور آفتاب
مُهرش زمین و آب وضو شعله های نور
کافتد به سجده در قدم کوثر آفتاب
تا قلب خصم کور دلت را ز هم دَرَد
دارد زهر شعاع، دو صد خنجر آفتاب
یک آسمان و این همه ماه و ستاره اش
ای تا ابد تو را پسر و دختر آفتاب
از پرتو ولای تواَش نور اگر نبود
هرگز نبود این همه روشنگر آفتاب
نور از مه جمال تو دارد، عجیب نیست
گر دل برد هماره ز پیغمبر آفتاب
بالله قسم رواست که از شرم روی تو
صورت نهد به دامن خاکستر آفتاب
پیداست از تشعشع رنگ طلایی اش
کز خاک بوذر تو ستاند زر آفتاب
تا ایمن از بلای قضا و قدر شود
بگرفته در پناه شما سنگر آفتاب
با جام نور، ساقی خلق است و می زند
از کوثر ولایت تو ساغر آفتاب
افتد اگر به ذره نگاه کرامتت
آن ذره گردد اختر و آن اختر آفتاب
تا آرد از تبسم گرمش پیام نور
از جانب تو گشته پیام آور آفتاب
هر بامداد بر حرمت می دهد سلام
ای از خدا سلام محمد بر آفتاب
خورشید کوچه! روی تو هم رنگ سایه شد
این قصه را چگونه کند باور آفتاب؟
بعد از کبودی رخت ای باغ یاس وحی
بالله رواست سر نزند دیگر آفتاب
ای چادر مطهر تو سایه بان حشر
کی گفته تو ستاره بریزی در آفتاب؟
با معجر سیاه برآید به بام حشر
خجلت کشد ز روی تو در محشر آفتاب
تا آفتاب حُسن تو در کوچه ها گرفت
گردید تیره در نظر حیدر آفتاب
بالله قسم رواست که بر زخم سینه ات
چون مرغ سربریده زند پرپر آفتاب
"میثم" ز شعله درِ بیتُ الولا که سوخت؟
سوزد چو شمع و آب کند پیکر آفتاب


 

  • شنبه
  • 24
  • فروردین
  • 1392
  • ساعت
  • 14:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران