بهار آمده اما هنوز در راهی
چه انتظارِغریبی چه دردِ جانکاهی
تویی که می رسی از جاده های مه زده و
منی که گم شده ام با دو دست کوتاهی
که هیچوقت به دستان گرم تو نرسید
نگو که بیعت این دست را نمی خواهی
نگو لیاقت این عشق را ندارم من
منی که یادِ توام لا اقل هرزگاهی
دعای عهد مرا لا اقل ستاره بزن
تویی که از سحرِ انتظارم آگاهی
اگر هنوز کنار تو لکّه ای ننگم
قبول کن که همیشه برات دلتنگم
هزار چهره اگر چه مرا شناخته ای
ولی ببین که در آیینه ی تو یکرنگم
به سازِ مستیِ شیطان ، همیشه می رقصم
گناه می کنم و با تو نا هماهنگم
تویی که لحظه ی تردیدِ من یقین داری
میان معرکه با شرط ِصلح، می جنگم
خدا دو بال فرج داده تا دعا بکنم
ولی به بالِ خودم می زنم ،خودم سنگم
تو لا اقل دو سر سکه را ببین و ببخش
گناه یک طرف و یک طرف دل تنگم
- دوشنبه
- 26
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه