آسمان سخت گرفت و پرِ پروانه شکست
عرش حق خورد زمین حُرمت ریحانه شکست
مو پریشانیِ زینب که به سامان نرسد
بود دستی که به موی سر او شانه شکست
مردم کوفه نبردند ز غیرت بویی
آشنا بود به کوچه ، دل بیگانه شکست
بین دیوار و درِ خانه چو مادر را دید
بغض پنهان شده ی کودک دُردانه شکست
پشت در بود گل و با لگدی آن گلچین
تا توان داشت به در زد که درِ خانه شکست
ضربه ی خصم یکی بود ولی طوری زد
گوشوار از دو طرف ریخت غریبانه شکست
بین آن کوچه چه رخ داد ندیدیم اما ؟
زیر سنگینی آن غم قد مردانه شکست
پشت در قد تو و قد سه ساله زهرا
در کنار سر باباش به ویرانه شکست
شاعر:مهدی رحمان دوست
- دوشنبه
- 26
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:15
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه