تــا قــلب مــن نگشتـه از غصّه پاره مادر
خیــز و نوازشــم کــن بــا یک اشاره مادر
تــو آفتــاب مغــرب، مــن ماهپــارۀ تــو
بنگــر چگونــه ریــزد چشمم ستاره، مادر
دردا کــه بعــد جـــدّم، کشتنــد مــادرم را
آمــد بــه روی داغــم، داغ دوبــاره مــادر
پایـت بـه روی قبله، دستت بـه روی صورت
داری چـرا بـه گـوشت یـک گـوشواره مادر؟
قلبم در آتش افروخت، یکبار صورتم سوخت
تــا بــر رخ کبـودت، کــردم نظــاره مـادر
وقتــی پنــاه بـردی در پشت در، بـه دیوار
دیــوار بهــر مــا شــد، دارالزیــاره مـادر
بـا داغ تـوست هــر دم، سـوز هـزار سالم
هــر لحظـه در عـزایت، دارم هــزاره مادر
مقتـول اگــر نمــیشد، محسن در آستانه
مــا داشتیـم از تـو، یـک شیرخـواره مادر
بـا چشـم خـویش دیدم میزد تو را مغیره
گویــی نـفس بـه قلبم میشد شراره مادر
باشد که «میثمت» را چشمی کنی کرامت
تــا در مصیبـت تـو، گریـد همــاره مادر
شاعر:غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 26
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه