شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو
ای رایت سپیده دمان چشم های تو
پیچیده است عطر خوشی در فضای شهر
از لابه لای خلوت تو با خدای تو
تو طعم روشنِ سحری که انارها
سرخ اند و سینه چاک تمامی برای تو
یاس سپید قامت هم سنگ ِ مرتضی
خرد است آسمان و زمین پیش پای تو
بی شک دلیل برتری خاک بر فلک
جاری است از نماز شب و سجده های تو
شاعر نمی شود بسراید غم تو را
افتاده لرزه بر تنش از ماجرای تو
لب می گزد خدا که نبیند غم تو را
شاعر بمیرد از غم بی انتهای تو
وقتی که میخ بر جگر آسمان نشست
دل پاره کرد کل جهان در هوای تو
در سوگ تو زمین و زمان خاکسار شد
پیچید در فضای جهان های های تو
شاعر گریست درد دلش را درون چاه
هر چند نیست ضجه ای او در سزای تو
دارد دوباره مهر تو را بال می شود
ای غایت تمام دعاها – دعای تو
لطفی بکن که زنده شود با محبّتت
تا باز هم دوباره بمیرد برای تو
شاعر : سید مهدی نژادهاشمی
- دوشنبه
- 26
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه