سرفصل شادماني وپايان غم رسيد
وقت هنرنمايي لوح و قلم رسيد
بافاطمه خدابه خودش فخر ميکند
برحجب وزهد وعاطفه صاحب علم رسيد
سعي وصفاومروه وحجرکعبه ومنا
محرم به دور او که شکوه حرم رسيد
آري صدا صداي دل انگيز احمد است
مژده که کوثرم ثمرم دخترم رسيد
بوي بهشت مي وزد از باغ سينه اش
گويي که جان تازه بر اين پيکرم رسيد
باران گرفت وکوچه پرازعطرياس شد
ازبس که نو رسيده اوخوش قدم رسيد
وقتي که بوسه ازرخ دردانه اش گرفت
صدها فرشته از پرقنداقه اش گرفت
تا روي تو قرار دل بي قرار شد
فصل خزان عالم هستي بهار شد
احمد پيمبرانه چهل شب به اعتکاف
با شوق وصل روي تو راهي غار شد
کوري چشمهاي همه ابتران کفر
نسل و سلاله ات همه جا ماندگار شد
نان و طعام وشيرو لباس عروسيت
بر سائلان در گهتان غمگسارشد
همواره بادعاي تو حيدرچه بي هراس
با پشت بي زره به صف کارزار شد
دل بسته ام به گوشه ي چادر نمازتان
آخر دعايتان سبب اعتبارشد
ای آسمان به ذکرقنوت شبت اسیر
بهرم تومادری کن ودست مرابگیر
آخردعاي نيمه شبم مستجاب شد
بانوي آب همنفس بوتراب شد
قبل از وجود عالم هستي و ماسوا
حيدر شريک زندگيت انتخاب شد
گر چه فقط زره همه دارايي علي است
ذره به يک اشاره ی او آفتاب شد
تصنيف زندگي شمااوج بندگي است
هرلحظه اش قصيده ي صدهاکتاب شد
يادم نميرود گل لبخندتان غدير
در بين چشم هاي علي مثل قاب شد
بارفتنت ولي کمرمرتضي شکست
ديگر سلام او همه جا بي جواب شد
مسلم اگرشعرتوبردل نشسته است
لطف و نگاه مادر پهلو شکسته است
شاعر: هاشم طوسي
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 7:45
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه