بانو! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي
هنگام صبح ، وقت سحر ، خوب مي شوي
اين رو گرفتنت به خدا احتياج نيست
از زخم ها نمانده اثر ، خوب مي شوي
اسم از قرار با پدرت خواهشاً نيار
قبل از نگاه روي پدر خوب مي شوي
اصلا بذار بانوي من راحتت كنم
تو با وجود درد كمر ... خوب مي شوي
با چشم هاي خسته ي تو حرف مي زنم
پلكي بزن ز ديده ي تر خوب مي شوي
دست تو سرد گشته دلم شور مي زند
زهرا ! نباش فكر سفر ، خوب مي شوي
مسعود يوسف پور
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه