میخواست زخم کهنه مداوا شود نشد
صاحب عزای روضه ی بابا شود نشد
میخواست کوچه ای که پر از خشت و سنگ بود
راهی برای رفتن زهرا شود نشد
نا محرمی مقابل و فرزند ارشدش
قامت کشید تا که مهیا شود نشد
فرصت نداد دست حرامی فرشته را
گلبرگ بود و خواست شکوفا شود نشد
افتاده بود مادر و میخواست کودکش
تا مانع هجوم لگد ها شود نشد
زخمی کبود روی دو چشمش نشسته بود
کوشید چشم بی رمقش پا شود نشد
بر خاک میکشید به سختی دو دست را
تا تکه ای جدا شده پیدا شود نشد
از شانه های کودک خود هم کمک گرفت
شاید ز روی خاک کمی پا شود نشد
شاعر : پوریا روح نواز
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:49
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه