تا دست را به قبضه ی شمشیر می برم
عالم گواه می شود این را که حیدرم
فرمان حق رسیده علی جان! صبور باش
بانو نمی شود که از این امر بگذرم
این ها که با طناب به دنبالم آمدند
از یاد برده اند که من مرد خیبرم
امرم به صبر، کرده خدا، ورنه هیچکس
قادر نبود تا که بیاید برابرم
دست خدا اگر که به روی دلم نبود
هرگز طناب خیره نمی شد به پیکرم
بانو! بمان تو را به خدا پشت در نرو
هی آیه آیه زرد نشو فصل کوثرم
اصلا مهم که نیست برایم تمام شهر
دشمن شوند، تا که تویی یار و یاورم
شاعر : علی اصغر ذاکری
- سه شنبه
- 27
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه