لرزه نشسته است به دست دعای تو
شد سر به زیر پیش همه مرتضای تو
حال تو بست دست مرا آن طناب نه
حالم گرفته است زحال و هوای تو
از داغ های هم من و تو پیر گشته ایم
تو می شوی فدای من و من فدای تو
دراین سه ماه زینبمان آب رفته است
از بس گرفته روزه برای شفای تو
گفتم بیا به خاطر من پشت در نرو
رفتی شکست قلب من و دنده های تو
بانوی من جوانی من زندگی من
از خانه ام نرو که نیفتم به پای تو
دارد ز آسمان ملک الموت می رسد
کم می شود زشهر مدینه صفای تو
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه