خواستم فاطمه نويسم كه
واژه هايم به دست و پا افتاد
تا نوشتم به صفحه يا زهرا
قلمم در برابرم جان داد
سيب سرخ بهشتي بالا
افتاب قبيله خورشيد
انكه روزي سه بار چهره او
بر علي زهره وار ميتابيد
شآن تنزيل ايه تطهير
يازده نور را ولي بودي
در قياس مقامتان ديدم
فقط اندازه علي بودي
اسمان كار هر شبش بوده
تا ستاره ز خانه ات چيند
عادتش بوده پيش چهره يتان
به گدايي نور بنشيند
كار چشمت مسيح پروري است
هر زمان پلكتان بهم بخورد
يك اشاره ز جانب تو بس است
تا كه هفت اسمان بهم بخورد
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 4:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه