داغ فراق مصطفي کم نيست امّا!!! هيزم که آوردند رفت از ياد زهرا
هيزم که آمد حال و روزم زيرورو شد لرزيد از غم سينه ي اولاد زهرا
ميسوخت درب خانه پيش چشمهايم آمد فقط فضِّه به استمداد زهرا
سلمان ومقداد واباذر شاهد من بيداد بود وکينه ها وداد زهرا
بردند از خانه علی را دست بسته با پوسخندي دشمنان شاد زهرا
زهرا يداللهِ يدالَّـــله بود و قنفذ زد ضربتی بر بازو وافتاده زهرا
اشک علیُّ وآه زهرايی درآميخت ناد علی بود ونوا وناد زهرا
شد العجل ذکر لب مولا ومادر قلب شکسته شد علی آبادزهرا
********
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 12:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه