ای آسمان رها شده در بیقراری ات
خورشید رنگ باخته از شرمساری ات
ای روح سبز عشق – بهشت محمدی
جان می گرفت در نفس گرم جاری ات
بوی فرشته از تن محراب می چکید
تا می رسید فرصت شب زنده داری ات
در فصل آتشی که از آن فتنه می ورزید
رنگ خزان گرفت هوای بهاری ات
در بیصدای غربت تو خواب شهر
آشفت شور زمزمه بردباری ات
وقتی که در نگاه تو حیرت شکفته بود
اشک علی نشست به آیینه داری ات
دیوار در نماند ولیکن به خون نوشت
در دفتر زمانه خط یادگاری ات
جعفر رسول زاده
- دوشنبه
- 7
- فروردین
- 1391
- ساعت
- 6:16
- نوشته شده توسط
- جواد
ارسال دیدگاه