حبل کین بر گردن حبل المتین افتاده است
لرزه بر عرش برین و رکن دین افتاده است
کاش از مهدی بپرسم کای امام منتقم!
مادرت زهرا چرا روی زمین افتاده است؟!
آتش کین، میخ در را چون گل آتش نمود
روی سینه، جای میخ آتشین افتاده است
عذر میخواهم اگر میپرسم از درگاه تو
جای دست کیست بر آن مه جبین افتاده است؟
از سر شب تا سحر با دیدۀ گریان، علی
روی قبر فاطمه زار و حزین افتاده است
(ملتجی)! چون مهبط جبریل را آتش زدند
شعله بر بال و پر روحالامین افتاده است
شاعر:علی اصغر یونسیان
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 15:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه