می شه نگاهم غرق شیون، میزنی تا که حرف رفتن
بی تو علی خونه خرابه ، اي هستی من
با این چشاي غرق بارون ، با این نگاهاي پریشون
با نالۀ عجل وفاتی ، من رو نسوزون
همین طوري هستم ، شرمنده از بابات
شرمنده تر میشم ، با اشکاي چشمات
زخماي قلب من ، بی تو می شه کاري
خونه دل من از ، این امانتداري
می شه نگاهم غرق شیون ، دیگه ندارم تاب موندن
می کشه من رو غربت تو ، اي هستی من
داغت زده آتیش به جونم ، وقتی با چشمِ نیمه جونم
خونه نشینی تو می بینم ، اي مهربونم
نشد کنم کاري ، شرمنده ام مولا
دست تو شد بسته ، تو کوچۀ غمها
میدونی پرپر شد ، بهشت امیدم
وقتی که شمشیرو ، بالا سرت دیدم
شاعر : یوسف رحیمی
- پنج شنبه
- 14
- اسفند
- 1393
- ساعت
- 12:45
- نوشته شده توسط
- محمد
- شاعر:
-
یوسف رحیمی
ارسال دیدگاه