شمع، این مساله را بر همه کس روشن کرد
که توان تا به سحر گریۀ بیشیون کرد
به سر تربت زهرا، علی از خون جگر
نالهها در دل شب بی خبر از دشمن کرد
غم آن پهلوی بشکسته و بازوی سیاه
رخ نیلی، همه در قلب علی مسکن کرد!
تنگ شد سینۀ بی کینۀ آن جان جهان
کارزوی سفر جان ز دیار تن کرد
گفت: ای کاش که جان از بدن آید بیرون
هجر تو گلشن دنیا به علی، گلخن1 کرد
×××
شاعر:شیخ علی عارفی
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:5
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه