اولین مظلوم عالم آه را گم کرده است
رهبر راه خدا همراه را گم کرده است
یک توقف پشت در صد بغض مانده در گلو
تا کنار قبر مخفی چاه را گم کرده است
هیچ فانوسی دگر در کوچه ها روشن نبود
نیمه شب خورشید یثرب ماه را گم کرده است
انتهای شب صدای زخمی اش آید به گوش
اختیار از نالۀ شبگاه را گم کرده است
تا اذان صبح از بس ناله زد خوابش گرفت
خواب دید آن شب حسینش راه را گم کرده است
ابرهای بی صدا از دیده اش دریا گرفت
رعد و برق نعره اش ناگاه را گم کرده است
یاد آن روزی که گفتا مجتبی نجوا کنان
گام های مادرم درگاه را گم کرده است
درد تنهایی خود را با که گوید مرتضی
با که گوید شیعه ای آگاه را گم کرده است
شهر اشباه الرجال اینجاست ای زهرائیان
امت بی درد اردوگاه را گم کرده است
کاش از این بیشتر پنهان نماند منتقم
عصر عاشورائیان خون خواه را گم کرده است
شاعر:محمود ژولیده
- چهارشنبه
- 28
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 16:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه