خسته ام ، منتظرم ، لحظه شماری سخت است
روز و شب از غم تو گریه و زاری سخت است
می روم گاه به صحرا که فقط گریه کنم
گریه وقتی به سرت سایه نداری سخت است
می روم تا در و همسایه نگویند به تو
گوش دادن به غم فاطمه کاری سخت است
طاقت آوردن این زخم زبان ها دیگر
بیش از آن سیلی و آن ضربه ی کاری سخت است
فرض کن پیش تو لیلای تو را آزردند
بعد از آن سر به بیابان نگذاری سخت است
بال و پر زخم ، قفس تنگ ، در این وضعیت
زندگی از نظر هر دو قناری سخت است
منتظر باش علی جان پدرم می آید
تک و تنها دل شب خاکسپاری سخت است
شاعر:کاظم بهمنی
- پنج شنبه
- 29
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 5:34
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه