كشتى پهلو شكسته پشت در پهلو گرفت
ساحلش مسمار در شد موج از هر سو گرفت
خون چكان از سينه اش دنبال حيدر مى دويد
يك قدم برداشت اما دست بر پهلو گرفت
چون گرفتند از گل ريحانه احمد گلاب
ميخ در از قطره هاى خون آن گل بو گرفت
بوى گل پيچيد در گلخانه اى آتش زده
غنچه اش بر يارى او، سجده اى نيكو گرفت
انتقام مصطفى را دشمنش در كوچه ها
با غلاف و سيلى اش از چهره و بازو گرفت
پرده دار عصمت حق آمده خانه ولى
آنچنان نيلى شده كز همسرش هم رو گرفت
آفتابى در دل شب در ميان خاك شد
قامت ساقى شكست و دست بر زانو گرفت
از وبلاگ شور حسین ع
شاعر:محمد علی شهاب
- پنج شنبه
- 29
- فروردین
- 1392
- ساعت
- 8:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه