من مادری هستم سراپا شور و احساس
من رنگ و بو دارم ز باغ سوسن و یاس
دامان من مهد شقایقهای عشق است
اشک دو چشمم رشک هر صهبای عشق است
من خادمه کوی امیرالمؤمنینم
من مادری دلسوخته ام البنینم
هر چند خاک درگهم مجد و عزیزی
در بیت حیدر آمدم بهر کنیزی
خاک قدوم فاتح بدر و حنینم
گرد سر راه حسین و زینبینم
استاد صبر و اسوه عز و وفایم
چون ریزه خوار بذل دست مجتبایم
در بیت مولا درس ایمان خوانده ام من
عباس را دور حسین گردانده ام من
ابناء من شیران دشت ابتلایند
از دامن من جان نثار کربلایند
عباس و عون و جعفرم مست حسینند
از لحظه میلاد پابست حسیینند
سر بر قدوم مطلع الانوار دارند
خیل ملک بر گرد خود بسیار دارند
رشک همه عشاق جانباز جهانند
بر تار موی یار خود جان می فشانند
عباس من سر خیل عشاق جهان است
بی دست پا بر فرق ماه و کهکشان است
مشک تهی، چشم پر از خون، فرق منشق
با صورت از مرکب فتاده در ره حق
با چشم پر خون فرق تا ابرو دریده
آوای بانوی دو عالم را شنیده
منت پذیر حضرت خیرالنسایم
عباس فرزند رشید با وفایم
بر خاک پایش جان فشانده با دلی شاد
از قید غمهای جهان گردیده آزاد
شاعر: عماد حاجي مرادي
- چهارشنبه
- 4
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 13:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه