سرا پا چشم هستم تا که از پا تا سرت بینم
طبیب من چگونه در میان بسترت بینم
چو شمع صبح پیش چشم من کمتر بزن سو سو
که خاکستر نشین گردم اگر خاکسترت بینم
نمی گویم مرو همچون پرستو، لیک می گویم
بده فرصت من بی بال و پر، بال و پرت بیسنم
بگو با من چه رخ داده چرا هنگام راه رفتن
دو دستت را به روی شانه های دخترت بینم
علی را کشتی از خجلت ز بس گفتی حلالم کن
سرا پا آب می گردم اگر چشم ترت بینم
به سختی می روی در سجده با زحمت بپا خیزی
گمانم آنکه امشب در نماز آخرت بینم
اگر چه چند باری دیدمت بودی تماشایی
ولی بیمار من امشب تماشایی ترت بینم
شاعر:سید محسن حسینی
- شنبه
- 7
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه