روحي فداک حضرت خورشيد بي نقاب
عاليجناب ، حضرت هادي مستطاب
ما را قبول کن تو به شغل کبوتري
بر روي بال خسته بزن مهر نوکري
اصلا بساط نوکري ام را رديف کن
آقا رداي حيدري ام را رديف کن
اصلا بيا اجازه بده دلبري کنم
من بند کفشتان بشوم سروري کنم
يا ابتداي درب ورودي اين حرم
با حکم پادري شدن از عالمي سرم
در بين کفشداري تان جايمان بده
بر اين گداي کنج حرم آب و نان بده
اي باعث تلالو خورشيد گنبدت
پاينده باد زنده و جاويد ، گنبدت
پلکي بزن اجازه بده وقت بارش است
رنگين کمان به سمت تو در حال کرنش است
بر سينه مهر خادمي افتخاري است
لب تر کني فدا شدنم انتحاري است
لب تر کني زمين و زمان را درو کنم
من قطع نامه هاي جهان را وتو کنم
در کهکشان راه تو سياره ميشويم
از آب حوض صحن تو ميخواره ميشويم
محدوده ي حکومت تان کل خلقت است
سينه زدن براي شما اوج لذت است
باید براي بردن نامت وضو گرفت
بايد ز خاک پاي شما آبرو گرفت
نام کبوتران حرم جبرييل بود
با شه پر شکسته به گنبد دخيل بود
با جرعه هاي جامعه ات مست مي شوم
يعني که شيعه اي تک و يکدست مي شوم
ته مانده هاي سفره ي تو رزق عالم است
دم خورده هاي نان شبت خرج حاتم است
روحي فداک ، طاهر والطهر متقي
نفسي لک الوقاء ، يا ايها النقي
- شنبه
- 14
- اردیبهشت
- 1392
- ساعت
- 16:14
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه